کاش عاشق نمی شدم

 

 

کاش عاشق نمی شدم

 

یالااقل این همه صادق نمی شدم

 

کاش عاشقانه هانبود

 

یالااقل صادقانه هانبود

 

کاش تورانمی دیدم

 

یالااقل تورانمی چیدم

 

کاش این چاله ها نبود

 

یالااقل ناله ها نبود

 

کاش آشنایی ها نبود

 

یالااقل در پشت جدایی هانبود

 

کاش درکم نمی کردی

 

یالااقل ترکم نمی کردی

 

کاش دل غمگین نبود

 

یالااقل رحمگین نبود

 

کاش نگاهم نمی کردی 

 

یالااقل صدایم نمی کردی

 

کاش غافل نمی شدم

 

یالااقل عاقل نمی شدم

 

کاش دل گریان نبود

 

یالااقل نالان نبود

 

کاش برایم نمی خواندی

 

یالااقل پیشم نمی ماندی

 

کاش محبت ها نبود

 

یالااقل صداقت ها نبود

 

کاش نگاهت نمی کردم

 

یالااقل دلم را هوایت نمی کردم

 

کاش عاشق نمی شدم

 

یالااقل این همه صادق نمی شدم

 

 

 

 

تو می خواهی منو تنها بذاری

امروز لحظه ی سخت جدایی است

 

امروز روز مرگ نگاهی است

 

لحظه ی عاشقانه خفتن

 

نگاه عاشقانه مردن

 

امروز از آسمان اشک می آد

 

غصه می آد،غبار و ماتم می آد

 

امروز دلت می ره به آسمون

 

پر می کشه از دنیای قرون

 

تو می خواهی منو تنها بذاری

 

بری غم رو،رودلم جابذاری

 

امروزشاپرک ها می میرند

 

قاصدک ها پرپر،عاشقانه می گریند

 

امروزبدترین روززندگی

 

تومی خواهی منو تنهابذاری

 

تومی ری غم می مونه توی دلم

 

چه آسون دل بستم به نگاهت

 

چه دل کندن سخت است از صدایت

 

چه عاشقانه من تورابوسیدم

 

تاصبح بر بالینت نالیدم

 

امروزمی خوای به دیار عاشقان کوچ کنی

 

بروی خیالاتم راهمگی پوچ کنی

 

تومی خواهی منو تنهابذاری

 

بری اشک واسه من جابذاری

 

تومی خواهی بری به شهر عاشقان

 

بری به کوچه باغ زندگی به دیار عاشقان

 

امروزلحظه ی سخت مردن است

 

غم انگیزترین لحظه ی عاشقانه خفتن است

 

بارفتنت همه چیزبرایم کور می شود

 

آسمان تیره وتار وبی نور می شود

 

به کجاپناه برم از غم بی کسی

 

بی یار شدم مردم از دلواپسی

 

تورفتی وخاطراتت بر جاست

 

خنده هایت،گریه هایت بریادهاست

 

تومی خواهی منو تنهابذاری

 

بری و ناله و غم رو دلم جا بذاری

 

همه از فراق توست

 

این همه غصه و غم،همه از فراق توست

 

این همه سکوت ودرد

 

این همه شعروغزل

 

این همه عشق وشکست، همه از فراق توست

 

این همه عاشق تنها،همه بربادنشسته

 

همه ازدنیای غربت،همه از دنیای نفرت

 

چه کنم؟پایان ندارد.

 

این همه عذاب دردناک

 

توبیاپایان می یابد

 

این همه آتش خشمناک

 

دیگرنمی تابد خورشید

 

نمی خواندبلبل،نمی آید مهتاب

 

همه از فراق توست

 

چشمه ها خشکیدند

 

عاشق ها گریستند

 

چه کنم؟تاتونیایی پایان ندارد دردها

 

این همه مصیبت و تنهایی همه از فراق توست